خدا؛ سلام!
خدایا چقدر دوست داشتم می شد چند لحظه ای جایمان را باهم عوض کنیم! پایم را از گلیمم زیادتر دراز کردم و زبانم را نیز؟! شرمنده، جسارت است، از شما که پنهان نیست از خلق شما چه پنهان، ما هم ناسلامتی آدمی زادیم و خودتان بهتر می دانید که چه جانوری آفریده اید، خودتان شاهدید که منظور بدی ندارم نیتم خیر است اگر شما(خدا) بخواهید...
دوست داشتم کمی خودمانی با هم حرف بزنیم، من باب « بین الاحباب؛ تسقط الآداب»، خنده دار است نه؟ شاید دارید الان ته دلتان به من می خندید، که مثلن چایی نخورده پسر خاله شده و... البته می دانم که شأن شما اجل از این حرف هاست و قیاس مع الفارق است، شبیه حکایت مورچه و سلیمان، خوب حرفی هم نیست، حق با شماست، ولی از اون جهت به ماجرا نگاه کنید که فرمودید: الخلق عیالی! این که دیگر فرمایش حضرت خودتان است ماهم اگر حرفی از رفاقت زدیم حد خودمان را می دانیم حکایت فیل و فنجان راهم خوانده ایم اما خودتان فرمودید: از حبل ورید به ما نزدیک ترید و ما هم گاهی محض دلخوشی هم که شده خودمان را به شما می چسبانیم! آن هم با چسب راضی! یعنی دوست داریم شما هرطوریه مارا از خودتان جدا نکنید و شتر دیدید ندیدید و خلاصتن راضی باشید، این جوری هردمون!! راضی هستیم و به جایی وکسی هم برنمی خورد!
خدایا بعضی وقت ها فکر می کنم اگه شما جای ما بودید چه می کردید؟ جسارتن فکر است دیگر، خودتان که بهتر می دانید گاهی به کله مان می زند، دست خودمان هم که نیست، حالا که فکرش را می کنم به نظرم خیلی سئوال بیخود و مسخره ای ست، کاملن پارادوکسیکال است، به خصوص اگر من جای شما باشم اصلن این سئوال و خیلی چیزهای دیگر را از یک بنده نمی پذیرم و ... خدایا شکرت که ما جای شما نیستیم، اصلن من از حرفم کاملن پشیمان شدم، حتی یک لحظه هم صلاح نیست ما جایمان را عوض کنیم، بیخیال! ما کار خودمان را می کنیم شما هم که خداییتان را! فکر کنم همان یک لحظه کافی است برای این که ادامه مطلب...