سفارش تبلیغ
صبا ویژن

البرزانه(1)

تا قله­ های البرز؛ راه همچنان باقی است! 

رؤیای استان شدن کرج، پس از سالها انتظار تحقق یافت.  روشن است که هرگونه تلاش در مسیر تسهیل روند خدمت رسانی به مردم در نزد خداوند مأجور و در نزد مردم مشکور خواهد بود.
اکنون نکته اساسی این است که تصویب استان البرز، پایان این انتظار طولانی نیست بلکه آغازی است برای «خدمت مضاعف» به مردم. وقتی منطقه­ای رؤیای استان شدن را در سر می پروراند یعنی ظرفیت ها و قابلیت­هایی دارد که برای بهره­برداری و شکوفایی، نیازمند سازوکارهای متناسب وبهینه است و ازسوی دیگرکمبودها وآسیب هایی دارد که برطرف ساختن آنها با منابع موجود، امکان پذیر نیست.
عنوان «استان» به تنهایی کارگشا نیست، «استان شدن» آن هنگام ذائقه مردم را شیرین می­کند که سررشته امور به دست تدبیر و عقلانیت و آینده­نگری سپرده شود و از رفتارهای شتابزده، هیجانی و نگاههای مقطعی و روبنایی پرهیز گردد و منافع مردم برمنافع شخصی و گروهی ترجیح داده شود.
استان البرز متعلق به مردم کلانشهر کرج، ساوجبلاغ و نظر آباد است. ومسئولان بسترساز پیشرفت و رشد سطح معیشت، فرهنگ، امنیت و رضایت مردمند. لازمه عبور موفق از این مسیر، نظارت دقیق و رصد کامل مسائل توسط رسانه­های آزاد اندیش، گروه­های مرجع موثق و تشکل­های مردمی دلسوز به عنوان نمایندگان افکار عمومی در راستای شفاف سازی امور، آگاه­سازی «مردم و مسئولان» و تقویت خرد جمعی است. 
 اینک مرحله مهم «پی­ریزی» استان سی و یکم در پیش روست. این بنیان اگر از ابتدا راست قامت و مستحکم نهاده شود افق روشن و امیدوارکننده­ای را در پیش روی مردم خواهد گشود واگر خدای ناکرده دستخوش برخی حاشیه­سازی ها و منفعت طلبی­ها گردد شیرینی آن در کام مردم به تلخی خواهد گرایید.
«باغ شهر» کرج در سایه سنگین تهران به سرعت بزرگ شد تا لباس «کلانشهری» را بر تن پوشید و آنقدر تنومند گردید که سربه قله­های باشکوه «البرز» سایید؛ «البرز » شدن، بلند­نگری را می طلبد. و سعه­صدر، استقامت و تحمل را به ذهن متبادر می­سازد، «استان شدن» نیز بلوغی را می طلبد که همدلی، شایسته سالاری، مردم گرایی، جامع نگری و رویکرد عالمانه از جمله مهمترین شاخص­های آن به شمار می آیند.
اکنون در دامنه­های تعالی هستیم و تا قله ها، راه همچنان باقی است. امید که به لطف الهی با همت عالی مسئولان ویاری مردم؛ تن پوش سترگ «البرز» بر قامت «کرج بزرگ» زمینه ساز تعالی روز افزون «ایران کوچک» باشد.





خیرات داستان


خیلی وقته که می خوام رویش رو به روز کنم، ولی متأسفانه یامجالی نبود یا حال، وقتی رویش دچار حال و هوای پاییزی می شه و برگ و بارش  به قهقرای زردی و ریزش کشیده می شن دلم می گیره! امان از دست اسارت در روزمره گی ها، که روزها رو به کام مرگ می کشونه ونه تنها روزها که دقیق تر بگم خودمون رو...
***
چندروز پیش خبردار شدم که مادر یکی از معلمین دوران دبیرستانم به رحمت خدا رفته، معلمی که درس زندگی بهم داد خیلی معلم های دلسوزی داشتم که همشون خوب و زحمتکش بودن و همشون رو هم دوست دارم و ازشون سپاسگزارم، هرچند همشون یه جور نبودن، هرکدومشون یه درسی بهم دادن، بعضی شون حساب و هندسه، بعضی شون جغرافی و تاریخ و... و بعضی شون که تعدادشون زیاد هم نبود درس زندگی بهم دادن و برای همیشه تو ذهن و خاطرم ثبت شدن، و ایشون یکی از اون معلم ها بود...  هر طور بود خودم رو به مجلس ترحیم رسوندم و باعث تعجب و خرسندی و تقدیر معلم!
اما نکته ی جالی که باعث شد این اتفاق رو قلمی ش کنم این بود که این مراسم ترحیم با بقیه مراسم ها متفاوت بود و ازجمله ی این تفاوت ها این بود که ایشون داستانک های بسیار زیبا و پندآموزی رو گلچین و تکثیر کرده و اونها رو برای روح مادرش خیرات می کرد! که می خوام یکی از اونها رو اینجا بنویسم.

داستان کلاغ؛
پیرمرد درکنار فرزندش که مردتمامی بود نشسته بود، کمی آن سوتر کلاغی بر شاخه ی درخت نشست، پیرمرد از پسرش پرسید: این چیست؟ و پاسخ شنید:کلاغ. کمی بعد دوباره پرسید: این چیست؟ و پسر با تعجب و کنایه پاسخ داد: گفتم که کلاغ! چند دقیق بعد پیرمرد برای بار سوم سئوالش را تکرار کرد و پسر با عصبانیت گفت: چقدر سئوال می کنی؟ مگر نگفتم ک ل ا غ!
پیرمرد با همان آرامش به اتاقش رفت و دقایقی بعد با دفتر خاطراتش بازگشت، صفحه ای را گشود که مربوط به سه سالگی پسرش بود، برایش خواند: امروز پسرم که اول بار کلاغی را دیده بود ازمن پرسید این چیست؟ و من پاسخ دادم کلاغ و او این سئوال را بیش از 40 بار تکرار کرد ومن هر بار باآرامش و مهربانی پاسخش را دادم تا باعث خوشحالی و آرامش و درک بهتر او شوم و پرسشگری و جستجوگری اش را بی پاسخ نگذارم...!

بعدنوشت
اگه خوشتون اومد واسه شادی روحم دعا کنید.  





فرهنگ و هویت شهری

 

با آغاز دوره سرمایه داری و تمدن جدید به اقتضای سبک زندگی مدرن، مهاجرت از روستاها و شهرهای کوچک به سوی مناطق مستعد واقتصادی، روند روبه تزایدی یافت به نحوی که به سرعت ترکیب جمعیتی در نسبت شهر به روستا معکوس گشت. این وضعیت با توجه به محدودیت امکانات اجتماعی و سطح توقعات مهاجرین که درپی ­تحصیل آرزوهای بزرگ ترک وطن نموده و تن به تجربه سرزمین جدیدی داده اند، نگرانی هایی را دامن زده است که در این میان موضوع هویت شهری و گسست فرهنگی، یکی از مقولات بسیار مهم و بحث­ برانگیز می باشد.

زندگی برای خانواده های مهاجردرشهری که نه تنها هیچگونه پارادایم ذهنی و تعلق خاطری نسبت به آن ندارند که با نوعی ابهام ، تشتت­ فرهنگی و دوگانگی نیز روبرو هستند نیازمند باز تعریف مفهوم هویت و عرصه سازی اجتماعی برای استحکام پیوندهای فکری- روحی ساکنین شهر از قومیت های متفاوت است. درواقع مسأله هویت شهری یکی از پیچیده ترین و بحث برانگیزترین مباحث نظری در شهرسازی است؛ چگونگی فرهنگ سازی و تعمیق هویت شهری در روش شهرسازی و عناصر معماری و نحوه ارزیابی شاخص های این مسأله، سئوال بنیادینی است کهادامه مطلب...




غزه را غزوه ای باید...


غزه  را غزوه ای باید...

 برخیز که در عشق خطر باید کرد
در راه خدا سینه سپر باید کرد
از غزه صدای العطش می آید
یاران حسین(ع) را خبر باید کرد

 gaza harb مقاومت غزه

با ترس سفر سینه زدن بیهوده است
آنسوی خطر سینه زدن بیهوده است
از سینه سپر کردن اگر میترسی
شب تا به سحر سینه زدن بیهوده است

(شاعر:گمنام)





چرا امریکا به ایران حمله نمی کند؟


در این که ایالات متحده امریکا انگیزه کافی برای تقابل با ایران را دارد شکی نیست و برای این حمله هم بهانه و توجیهات لازم همواره وجود دارند چرا که اساسا این بهانه ها ساختنی و بافتنی هستند و واقعی بودن آنها اهمیتی ندارد _همانطور که در رابطه با جنگ عراق هم چنین تجربه ای به وضوح مشاهده شد_ مهم توجیه و به عبارت بهتر تحمیق افکار عمومی داخل و خارج امریکا است حال این هدف با هر وسیله ای حادث شود، شده است! امروز انرژی هسته ای بهانه ی خوبی است هر چند اگر این هم نباشد بهانه تراشی برای نظام رسانه ای و دستگاه جنگ روانی غرب زحمت چندانی ندارد...
از همین رو همواره مسئولین ارشد امریکا بر وجود گزینه حمله نظامی به ایران بر روی میز انتخاب خود تاکید کرده اند، اما چرا هیچ گاه این گزینه ی ذهنی رنگی نزدیک به واقعیت نیافته و همواره به صورت شبحی کم رنگ، بروز داشته است؟ این سئوال در دو حالت اهمیت بیشتری پیدا می کند؛
حالت اول- هنگامی است که امریکا به لحاظ اقتصادی شرایط خیلی خوبی دارد که حمله نظامی را امکان پذیر می سازد.
حالت دوم- هنگامی است که
ادامه مطلب...




سنگ،کاغذ؛قیچی

سنگ،کاغذ،قیچی

بازی جالبی بود اما برای بچگی، هر چند بسیاری از کارها که بزرگسالان جدی می پندارند شأنی بیش از بازیهای کودکانه ندارد، گو این که بازی نیز برای کودکان، کاری مهم محسوب می شود...

مرادم از سنگ نمادی است از «زمین».  همان که بستری است برای مسکن آدمیان. اقامتگاهی موقت و گذرگاهی که به ابدیت ختم خواهد شد.

بسیار گفته اند و شنیده ایم که  "اگر می خواهی بلند شوی بایستی دستت را بر زمین بگذاری" و دست را بخوانید «چنگال طمع» که در زمین فرو می رود و آن را چون لقمه ای چرب می بلعد. شاید به معده ی من و شما ادامه مطلب...




آسیب شناسی فضای تبلیغاتی

مقدمه:

در آستانه برگزاری انتخابات مجلس هشتم فضای سیاسی و اجتماعی جامعه در تب و تاب یک اتمسفر تبلیغاتی با پرسش‌های بسیاری رو به رو است.

در حالی که مردم به آرامی و با سنجیدگی و اندیشورزی خاص، خود را برای حضور آماده می‌کنند، گروه‌ها، احزاب سیاسی و نیروهای درگیر در قدرت، با شتاب و تلاش بسیار با تمام توان نیروهای خود را برای یک مبارزه سیاسی تجهیز می‌کنند و برای یک رقابت تمام‌عیار در عرصه سیاست آماده می‌شوند. شیوه های تبلیغاتی گوناگون که بعضاً پرحجم و پر هزینه هستند گاهی سرسام آور و گیج کننده می شوند. گاهی از روشهایی استفاده می شود که بیشتر  چشم پر کن است و هیجان زا، و کمتر در آنها از روشهایی که با عقل و دل مردم پیوندی برقرار کند، خبری پیدا می شود.
 در این شلوغ بازار دم عیدی چگونه می توان نیک را از بد تشخیص داد؟ نکته قابل تامل آن است که هر کس کالای خود را عرضه می دارد و با تدقیق در شیو ه های تبلیغاتی هر شخص و گروه تا حد زیادی می توان از درونیات و مقاصد و مطلوبات آنها پی برد! البته کمی دقت و هوشیاری می طلبد تا آنهایی را که راهنما به راست می زنند و دم از راستگویی، اما به چپ می پیچند و چپ می کنند را تشخیص داد! 
 
ادامه مطلب...




<      1   2      

آخرین مطالب وبلاگ



ویرایش قالب توسط قافله شهداء